جایگاه آرامش
آرامش کلمه ای است که از هیچ ذهنی غریب و دور نمانده است و رسیدن به آرامش آرزوی مشترک تمام انسان ها از ابتدای خلقت تاکنون بوده است.
هدف تمام مکاتب فکری، اندیشمندان و عموم جامعه ی بشری رسیدن به آرامش است. در غرب تکنولوژی را راه رسیدن به آرامش تلقی می کنند در شرق(هند) ریاضتِ سخت را راه رسیدن به آرامش میدانند و ...
آرامش کلمه ای است که از هیچ ذهنی غریب و دور نمانده است و رسیدن به آرامش آرزوی مشترک تمام انسان ها از ابتدای خلقت تاکنون بوده است.
هدف تمام مکاتب فکری، اندیشمندان و عموم جامعه ی بشری رسیدن به آرامش است. در غرب تکنولوژی را راه رسیدن به آرامش تلقی می کنند در شرق(هند) ریاضتِ سخت را راه رسیدن به آرامش میدانند و ...
انسان با تمام انسانیتش، همه ی عقاید و افعال خود را در گرو آرامش قرار می دهد پس این آرامش شانیت و ارج و قرب فوق العاده ای برایش دارد که اینچنین یک عمر به دنبالش ، کوچه به کوچه سرگردان است و بهار ، بهار از عمرش را برای آن می گذارد.
آرامش نتیجه و ثمره ی مجموعه ای از اقدامات و فعالیت های انسانی است و نمی توان ماهیت مشخصی برایش تعیین کرد و کمیتی برای آن قائل شد.
اگر انسان برای انسانیتش اصولی را بنا نهد و نیازش را بر مبنای اصول، نقش نگاری کند آن گاه به طور قطعی می توان گفت همه ی افعال انسان بر مبنای نیازهایش شکل می گیرد که یک نظام هم آهنگ از اصول و نیاز وافعال بوجود آورده است؛ هر گاه این نظام هم آهنگ شکل گرفت
آرامش بر انسان جاری می شود، آرامش بر انسان حاصل می شود .
هر کدام از وجوه این نظام که نقصی داشته باشند چه اصول ، چه نیازها، و چه افعال در تشکیل این آرامش خلل و نقصی وارد می گردد.
میتوان در یک جمله این چنین گفت که نظم مولد آرامش است. آرامش توسط آداب خلق می شود.
پس می توان گفت حرکت مستقیم به سمت آرامش حرکتی موهومی است و راه تحصیل آرامش کسب آداب است .
آرامش زمانی حاصل می گردد که در پازل زندگی هر قطعه جای خود را یافته باشد.
اگر آداب بر جان انسان نشست تطمئن القلوب قطعی است
( الا بذکر الله تطمئن القلوب)
ذکر و یاد خدا همان رعایت آداب شرعی است که فراتر از ذکر لسانی است، در سرتاسر امورات زندگی، آداب (ذکر) را لحاظ کردن ، نتیجه اش آرامش است و همین آداب شرع ، پدید آورنده ی نظم قطعی بر قواره ی انسانیت ما است.
و اینچنین روزه مثالِ ادب بدن، زکات مثالِ ادب مال و ذکر مثالِ ادب زبان و ... شده است.
از خدا جوییم توفیق ادب بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش در همه آفاق زد